در علم زیست شناسی درختچه ای با ساقۀ سفید که معمولا در نقاط کوهستانی می روید شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
در علم زیست شناسی درختچه ای با ساقۀ سفید که معمولا در نقاط کوهستانی می روید شَباهَنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تَشتَر، تیشتَر، سِتارۀ صُبح، سِتارۀ سَحَر، سِتارۀ سَحَری، قَدرِ اَوَّل، شِعرا، شِعریٰ، شِعرایِ یَمانی، عَبور
ساختمانی بزرگ در داخل شهر یا میان راه که کاروان ها در آنجا اقامت می کردند، کاروان خانه، کنایه از جایی که رفت و آمد در آن زیاد است مثلاً خانۀ ما کاروان سرا شده، کنایه از دنیا
ساختمانی بزرگ در داخل شهر یا میان راه که کاروان ها در آنجا اقامت می کردند، کاروان خانه، کنایه از جایی که رفت و آمد در آن زیاد است مثلاً خانۀ ما کاروان سرا شده، کنایه از دنیا
کاروانسرای. سرای کاروان. خان. (ربنجنی). رجوع به خان شود. خوان. رباط. خان خرک. سرا. سرای. فندق. تیم. تیم کروان. خان التجار. تیم که کاروانسرای بزرگ باشد. (منتهی الارب). عمارتی که در آن کاروان منزل کند. (ناظم الاطباء درذیل لغت کاروان). کاروانگاه. کاروانگه: هم در آن کاروانسرای برون بردم آن بار مهر کرده درون. نظامی. در خوارزم در کاروانسرا نزول کردیم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 151). - کاروانسرابودن خانه، در اختیار صاحب خانه نبودن خانه. (فرهنگ نظام، ذیل لغت کاروان)
کاروانسرای. سرای کاروان. خان. (ربنجنی). رجوع به خان شود. خوان. رباط. خان خرک. سرا. سرای. فندق. تیم. تیم کروان. خان التجار. تیم که کاروانسرای بزرگ باشد. (منتهی الارب). عمارتی که در آن کاروان منزل کند. (ناظم الاطباء درذیل لغت کاروان). کاروانگاه. کاروانگه: هم در آن کاروانسرای برون بردم آن بار مهر کرده درون. نظامی. در خوارزم در کاروانسرا نزول کردیم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 151). - کاروانسرابودن خانه، در اختیار صاحب خانه نبودن خانه. (فرهنگ نظام، ذیل لغت کاروان)
دزدی که کاروان میزند. کسی که کاروان را لخت میکند: کرشمه کردنی بر دل عنان زن خمارآلوده چشمی کاروان زن. نظامی. ازین مشتی خیال کاروان زن عنان بستان، علم بر آسمان زن. نظامی
دزدی که کاروان میزند. کسی که کاروان را لخت میکند: کرشمه کردنی بر دل عنان زن خمارآلوده چشمی کاروان زن. نظامی. ازین مشتی خیال کاروان زن عنان بستان، علم بر آسمان زن. نظامی
دهی از مرکز دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان. 65 هزارگزی جنوب باختری خاش. کنار شوسۀ خاش به ایرانشهر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 200 تن سکنه است. آب از رودخانه دارد. محصول آن غلات و برنج و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه و پاسگاه ژاندارمری و دبستان و تلفن امتحان خط تلگراف دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از مرکز دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان. 65 هزارگزی جنوب باختری خاش. کنار شوسۀ خاش به ایرانشهر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 200 تن سکنه است. آب از رودخانه دارد. محصول آن غلات و برنج و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه و پاسگاه ژاندارمری و دبستان و تلفن امتحان خط تلگراف دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستان های بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در جنوب باختری خاش واقع است و راه شوسۀ خاش به ایرانشهر از مرکز دهستان میگذرد و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان گوهر کوه. از طرف خاور بدهستان ایراندگان. از طرف جنوب به بخش حومه ایرانشهر از طرف باختر به بخش بزمان از شهرستان ایرانشهر منطقه ای است کوهستانی خاکی، هوای آن گرمسیر است. رود خانه کارواندر از ارتفاعات شمالی دهستان سرچشمه گرفته، قسمتی از آبادی های اطراف خود را مشروب میسازد و سیلاب آن پس از گذشتن از ایرانشهر و بمپور به جازموریان منتهی میشود. محصول عمده دهستان غلات و برنج و خرما و لبنیات و شغل مردان زراعت و گله داری است. از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، جمعیت آن در حدود 1500 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستان های بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در جنوب باختری خاش واقع است و راه شوسۀ خاش به ایرانشهر از مرکز دهستان میگذرد و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان گوهر کوه. از طرف خاور بدهستان ایراندگان. از طرف جنوب به بخش حومه ایرانشهر از طرف باختر به بخش بزمان از شهرستان ایرانشهر منطقه ای است کوهستانی خاکی، هوای آن گرمسیر است. رود خانه کارواندر از ارتفاعات شمالی دهستان سرچشمه گرفته، قسمتی از آبادی های اطراف خود را مشروب میسازد و سیلاب آن پس از گذشتن از ایرانشهر و بمپور به جازموریان منتهی میشود. محصول عمده دهستان غلات و برنج و خرما و لبنیات و شغل مردان زراعت و گله داری است. از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، جمعیت آن در حدود 1500 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 30500 گزی جنوب باختری خداآفرین و 31هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 68 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه ارس تأمین می شود. محصول آن غلات و پنبه و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 30500 گزی جنوب باختری خداآفرین و 31هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 68 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه ارس تأمین می شود. محصول آن غلات و پنبه و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)